دیشب ساعت 2.15 بود دیدم خوابم نمیبره . یه سیگار داشتم اومدم توی حیاط و دستم رو خیس کردم و زدم به سیگارم ...
در خونه رو باز کردم و نشستم دم در یه باد ملایمی میومد ... یکم حالم هم خوش نبود... سیگار رو روشن کردم و شروع کردم به پک زدم ... صدای
سوختنش رو توی تاریکی و سکوت کوچه میشنیدم ... پک چهارم رو که زدم یه فازی داد که تا حالا اینجوریش رو حس نکرده بودم ... چشمام رو بستم و
لبخند به لبام اومد ... همون لحظه بود که شدت باد بیشتر شد و صداش تو گوشم یه حس خاص میداد ... سیگار که تموم شد با همون حس رفتم تو
حیاط خوابیدم .... دیشب رو هیچوقت فراموش نمیکنم...